سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حوری آسمان

سلام. با یک تأخیر خیلی طولانی دوباره برگشتم. تأخیری که درنهایت منجر شد به یک سرازیری که در نوع خودش خیلی آزاردهنده بود. اما الان می خوام یک بار دیگه شروع کنم. میخوام دوباره تلاش کنم.می خوام دوباره بجنگم برای کوه شدن، برای گل امید شدن، برای بهاران شدن.و برای خیلی چیزهای قشنگ دیگه.

و با اجازه استاد خوبم و همه ی کسانی که به وبلاگم سر می زنند این شعر حمید مصدق را تقدیم می کنم به خودم به امید .....

در کوچه های شهر شباهنگام

باید سرود خواند

شهری که خفته، بانگ تو بیدار می کند.

برخیز خوب من            

در کوچه های شهر شبانه سرود باید خواند

بر من              من درونی من بانگ می زند

بیدار باش!              هشیار!

اینک امید من            برخیز و خواب را

برخیز و باز روشنی آفتاب را.....

 

و توی این مدت دوست خوبم یه آدم دیگه مثل همیشه درکنارم بود مثل یه راهنما مثل یه همدم مثل یه.... شاید بتونم با این چند بیت یه قدردانی کوچیک ازش بکنم.

ای با تو هر چه هست توانایی  

 در دست توست قدرت عیسایی

وقتی بهار بود و گل رنگ رنگ بود

آن شب شمیم عشق نخستین را،

از دست مهربان تو بوییدم.

من بازتاب صولت زیبایی توام

آیینه ی شکوه دلارایی توام.

 

                                                                      (به امید حوری آسمان شدن)

 


نوشته شده در جمعه 86/12/10ساعت 11:10 عصر توسط حوری آسمان نظرات ( ) |


Design By : Pichak