• وبلاگ : حوري آسمان
  • يادداشت : حس و حال امشب حوري
  • نظرات : 2 خصوصي ، 9 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + مامان دينا و امير 
    سلام خوبي امروز زنگ زدم احوالتو بپرسم و تلفني تسليت بگم رد تماس دادي.............اميدوارم که روزهاي خوبي رو بگذروني........!!
    + مامان دينا 
    سلام شب خوش امروز دوباره کامنتهات باز نشد اميدوارم که بتوني بخوني نوشتمو............
    پاسخ

    سلام عزيزم.. خوندم و خوشحال هم شدم...
    + حوري 
    حوري عزيزم سلام،من اولين باره که تو وبلاگت اومدم،خيلي خوشم اومد،اميدوارم موفق باشي
    پاسخ

    سلام دوست مجازي هم نام من.. كاش ادرس ميذاشتي تا بهت سر بزنم...
    + حميدرضا 
    سلام
    هرچند ديره ما تبريک مي گم بخاطر ارشد
    پاسخ

    سلام........ به به .. دوست قديمي... چقدر خوشحالم كردي حميد رضا...ممنون از لطفت... منم به شما تبريك ميگم بابت ازدواج و زندگي مشترك... ارزويم برايت شادماني است...
    + علي 
    هربار كه برات ايميل ميكنم پيغام خطا ميده. چون نوشته ي من زياده و خسته كننده هست و شايد براي بازديدكنندگان زياد خوشايندنيست، يك ايميل بهم بده تا اون مطلبم رو كه نوشتم براي شما ارسال كنم.
    پاسخ

    سلام دوست عزيز. اون ايميل كه مياد و شما براش سند ميكنيد ناقصه. ايميل من اينه hooriaseman61@yahoo.comبه اين ادرس ميل کنيد . حتما مي خونم. تا به امروز از شما به من ايميلي نرسيده.
    + علي 

    سلام دوست مهربون.شرمنده ميكني ،اينجوري كه شما هم ميگي نوشته هاي ما چندان خواندني و قابل عرض نيست.در رابطه همين موضوع و پاسخي درابطه با پاسخ شما ،ايميلي ارسال كردم خواهشمندم كه مطاله كنيد.
    + علي 

    حضرت ابراهيم در بيابانه و شهر ها ميگشت كه از مخلوقات خدا عبرت بگيرد روزي در بيابان شخصي را ديد كه مشغول نماز است و صدايش باسمانها بلند شده است ابراهيم از نمازش متعجب شد نزدش نشست تا از نماز فارغ شد ابراهيم به او گفت روش تو مرا خوش امد و دوست دارم با تو دوستي كنم . هردو به سمت منزل مرد راه افتادند . ابراهيم از او پرسيد كدام روزها از تمام روزها سخت تر است ؟ عابد گفت : روزي كه خدا بندگانش را جزا ميدهد بر كردارشان ، ابراهيم (ع) گفت بيا تا دعا كنيم تا خدا ما را از شر چنين روزي در امان نگه دارد و براي گنهكاران مومنين .
    عابد گفت : من دعا نمي كنم زيرا 3 سال است كه حاجتي دارم از خدا و تا براورده نكند حاجتي از او نمي طلبم . ابراهيم فرمود : اي عابد هرگاه خدا بنده اي را دوست بدارد دعايش را حبس ميكند تا او مناجات كند و از او بخواهد و چون بنده اي را دشمن بدارد دعايش را زود مستجاب مي فرمايد يا در دلش نا اميدي مي افكند تا دعا نكند . بعد از عابد پرسيد : حاجتت چه بود ؟ گفت روزي در محلي نماز ميخواندم طفلي در نهايت زيبا ديدم كه نور از جبينش طالع بود گاوي چند را مي چرانيد و گوسفنداني همراه داشت از او پرسيدم تو كيستي ؟ گفت اسماعيل پسر ابراهيم (ع) خليل خدا ، پس دعا كردم و از خدا خواستم ابراهيم دوست خود را به من نشان دهد . ابراهيم (ع) گفت اينك دعايت مستجاب شده منم ابراهيم . عابد شاد وحضرت مي بوسيد و شكر خدا ميكرد و با يكديگر درباره مومنين و مومنات دعا كردند .

    + علي 

    سلام . شادي خود را به هيچ چيز وهيچ كس وابسته نكن تا هميشه از آن برخوردار باشي.از هيچكس و هيچ چيز توقع نداشته باش به قدر توان تلاش كن و نتيجه را به خدا واگذار كن هرگز خودت را با ديگران مقايسه نكن؛ چرا كه تو چيزهايي داري كه ديگران در حسرت آن هستند.حوري عزيز،دوست من، قبلا سرشار از انرژي بودي كه من در اين وبلاگ تغذيه مي كردم اما چه چيزي باعث شده كه تغيير كردي نميدانم اما خوشحالم كه در آخر اشعار زيبايت روزنه اميد را يافته اي....<\/h3>

    پاسخ

    سلام دوست خوبم...هزاران بار سپاس به خاطر حضور گرمت در وبلاگ من...پيامهايت را به گوشه ي جان مي خوانم...هنوز هم سرشار از انرژي هستم... مدت زماني است كه شرايط زندگي ام سخت شده... نياز به جذب و انطباق با شرايط تازه را دارم... مسئوليتهاي اجتماعي ام سنگين شده... بايد امور اموزشي يك مركز رو اداره كنم... بايد مواظب خيلي چيزها باشم... سخت است.. احتياج به گذر زمان دارم... اين نيز به خوبي خواهد گذشت...
    + علي 

    من خدايي دارم، که در اين نزديکي است

    نه در آن بالاها !
    مهربان، خوب، قشنگ ...
    چهره اش نورانيست
    گاه گاهي سخني مي گويد،
    با دل کوچک من،
    ساده تر از سخن ساده من
    او مرا مي فهمد !
    او مرا مي خواند،
    او مرا مي خواهد،
    او همه درد مرا مي داند ...
    ياد او ذکر من است، در غم و در شادي
    چون به غم مي نگرم،
    آن زمان رقص کنان مي خندم ...
    که خدا يار من است،
    که خدا در همه جا ياد من است
    او خدايست که همواره مرا مي خواهد
    او مرا مي خواند
    او همه درد مرا مي داند ...