من خدايي دارم، که در اين نزديکي است
نه در آن بالاها !مهربان، خوب، قشنگ ...چهره اش نورانيستگاه گاهي سخني مي گويد،با دل کوچک من،ساده تر از سخن ساده مناو مرا مي فهمد !او مرا مي خواند،او مرا مي خواهد،او همه درد مرا مي داند ...ياد او ذکر من است، در غم و در شاديچون به غم مي نگرم،آن زمان رقص کنان مي خندم ...که خدا يار من است،که خدا در همه جا ياد من استاو خدايست که همواره مرا مي خواهداو مرا مي خوانداو همه درد مرا مي داند ...